كار عبادت است


 

نویسنده : علی محمد حیدرنداقی




 

تشويق به كار
 

از جنبه فكري، اسلام انسان را به كار و توليد تشويق نموده، و براي آن ارزش بسيار قائل شده، تا حدي كه كرامت بشري، و مقام انسان را نزد خدا و حتي در پيشگاه عقل، به آن مرتبط دانسته است. اسلام، آفرينش منابع و سرمايه‌هاي طبيعي را براي تأمين نيازهاي توليدي و افزايش ثروت مي‌داند، و يك سلسه ارزشها و ملاكهاي اخلاقي درباره كار و بدگويي از بيكاري به دست داده كه قبلاً ‌سابقه نداشته است. در اثر آموزشهاي نوين اسلامي، كار در رديف عبادتها در آمده، و شخصي كه براي كسب روزي تلاش مي‌كند، ‌نزد خدا از عابد بيكار با فضيلت‌تر شناخته شده و تنبلي و بيكاري مظهر نقص، پوچي و ابتذال ،‌تلقي گرديده است.

ستايش كار
 

اسلام،‌ مالكيت خصوصي و فردي را كه ريشه و زيربناي اصلي آن كار است تا حدودي محترم شمرده و اساس مالكيت در اسلام همان احترام به حقوق فرد و حفظ انگيزه وي بر تلاش و كوشش آزادانه است، ‌اسلام خواسته شوق به كار و فعاليت همواره در انسان زنده بماند، ‌و هر كس به استفاده از بازده از كار خود نيز اميدوار باشد. ولي در عين حال اين را هم خواسته است كه بهره‌مند شدن يك فرد از بازده كار خود،‌ زمينه استثمار و تسلط او را بر ديگران و سبب محروم كردن آنان از بازده كارشان نگردد.
و مالكيت خصوصي كه بر اساس كار پي ريزي شده نشان مي‌دهد كه انسان به طور طبيعي تمايل دارد مالك حاصل كار خويش بوده و بر آن تسلط داشته باشد، و به همين علت تملك بر اساس كار از احساسات و عواطف غريزي انسان سرچشمه گرفته و حق طبيعي وي مي‌باشد، و اين يك قانون مسلم و پذيرفته شده نزد تمام عقلا است. و از دو آيه شريفه ذيل نيز همين معني استفاده مي‌شود:
«و ان ليس للانسان الّا ماسعي»(1).
«و اينك نيست براي انسان، مگر آنچه را كه كوشش كرده».
«للرّجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنّساء نصيب ممّا اكتسبن»(2).
«براي مردان از آنچه بدست آوردند بهره‌اي، ‌و براي زنان نيز آنچه به دست آوردند بهره‌اي است».
قال الصادق (ع): «انّ اميرالمؤمنين اعتق الف مملوك من كدّ يده». (3)
امام صادق (ع) فرمود: «اميرالمؤمنين علي (ع) هزار برده را از كار كرد و دسترنج خويش (خريداري و)آزاد نمود».
عن ابي عبد الله (ع) قال: «انّ الله عزّ و جلّ خلق الخلق و خلق معهم ارزاقهم حلالاً ،‌فمن تناول شيئاً منها حراماً قصّ به من ذلك الحلال».(4)
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند وسايل زندگي و معاش حلال را همراه آفرينش مردم، خلق كرد. پس اگر كسي حرام خواري كند،‌ خداوند او را در برابر روزي حلال، مجازات خواهد كرد».
عن ابي عبد الله (ع) قال: انّ الله عزّ و جلّ يبغض كثرة النّوم و كثرة الفراغ». (5)
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ از زياد خوابيدن و كم كار كردن كراهت دارد».
بشير الدّهان قال: سمعت أبا الحسن موسي (ع) يقول: «انّ الله عزّ و جلّ يبغض العبد النّوام الفارغ». (6)
بشير روغن فروش گفت: از امام موسي بن جعفر(ع) شنيدم كه فرمود: «خداوند از بنده پر خواب و بيكار نفرت دارد».

زندگي شرافتمندانه
 

زندگي شرافتمندانه ايجاب مي‌كند كه آدمي در جامعه شغلي را به عهده بگيرد و از سعي و عمل خود امرار معاش نمايد. كسي كه مالي در اختيار ندارد و مي‌خواهد بدون كار و فعاليت، زندگي خود و عائله خويش را تأمين نمايد،‌ يا بايد از راه دزدي و چپاول ديگران و دست زدن به كارهاي قاچاق كه با زندگي انسان بازي مي‌كند و ديگر اعمال غير مشروع، اموال ديگران را سرقت كند، يا با تكدي و تن دادن به ذلت (و سؤال)، ‌از دسترنج ديگران ارتزاق نمايد و اين هر دو، ‌منافي با مقررات اسلامي و شرف انساني است.
كار و فعاليت اقتصادي،‌ باعث اعتماد به نفس و تحكيم شخصيت است و به انسان عزت و شرف مي‌بخشد، سعي و كوشش براي امور معاش، نشانه وظيفه شناسي اجتماعي است و آدمي را از ديگران بي‌نياز مي‌كند.
اشتغال به كار و مجاهده در راه تأمين زندگي شرافتمندانه، مايه سربلندي و افتخار و از عوامل سازگاري خانوادگي و اجتماعي است. كسي كه زحمت مي‌كشد و با دسترنج خويش، معاش خود و زن و فرزند را اداره مي‌كند، در پيشگاه الهي مأجور است و در نظر مردم و عائله خود نيز مورد تكريم و احترام است.
خلاصه بيكار گشتن و در زندگي، سربار جامعه بودن به منزله كشتن شخصيت و پايمال كردن شرف انساني است. كسي كه نيرومند و توانا است و مي‌تواند از راه شغل مشروع، امرار معاش نمايد،‌ ولي از قبول مسئوليت و انجام كار سر باز مي‌زند، ‌با اين عمل ارزش اجتماعي خود را نابود مي‌كند و موجبات پستي و سقوط خويش رافراهم مي‌آورد.
كان رسول الله (ص) اذا نظر الي الرّجل فأعجبه قال: «هل له من حرفة؟ فأن قالوا: لا، قال:سقط من عيني». (7)
وقتي رسول خدا(ص) مردي را مي‌ديد كه اعضا و عضلات نيرومندش باعث شگفتي آن حضرت مي‌شد، ‌سؤال مي‌كرد: «آيا حرفه و شغلي داري؟» اگر جواب منفي مي‌دادند و مي‌گفتند: نه، مي‌فرمود: «از چشم من افتاد».
پس كار در اسلام، بسيار به آن سفارش شده و پيامبر خدا (ص) ‌فرمود: «پيش از آنكه عرق بدن كارگر خشك شود، مزد كارش را بدهيد». و فرمود: «روز قيامت خدا مخصوصاً ‌بر سه نفر سخت خواهد گرفت:
الف) كسي كه به نام، تعهدي بكند و قرار دادي ببندد و آن را نقض كند يعني بشكند؛
ب) كسي كه شخص آزادي را، برده سازد و سپس او را بفروشد و از اين پول براي خودش استفاده كند؛‌
ج) كسي كه كارگري را استخدام كند و از او كار بگيرد و مزد كارش را ندهد».
در حديث مي‌خوانيم كه يك نفر كارگر زحمتكشي كه دستش از زيادي كار ورم كرده بود نزد پيامبر(ص) آمد و دستش را نشان داد.
حضرت دستش را گرفت و فرمود: «اين دستي است كه خدا و پيامبر آن را دوست مي‌دارند».

كار عبادت است
 

روزي عده‌اي از اصحاب نزد حضرت رسول (ص) نشسته بودند.در همان اثنا مردي چالاك و با عجله از جلوي آنها با سرعت گذشت. اصحاب كه ملاحظه كردند اين مرد براي تحصيل روزي با آن شتاب‌زدگي در حركت است،‌هر كدام به نوبه خود حرفي زدند و گفتند:
اي پيامبر خدا! آيا اين مرد كه با اين عجله براي تحصيل روزي مي دود، عمل او خداپسند است؟ و آيا در راه خدا گام بر‌مي‌دارد؟ حضرت فرمود: اگر براي روزي فرزندانش تلاش مي‌كند، ‌در راه خدا است، و اگر براي تحصيل روزي خودش در كوشش است براي خدا است، ولي اگر مي‌دود تا بر ديگران فخر بفروشد و ريا كند، تا از اين طريق چيزي پيدا كند و خود را به ديگران نشان دهد، اين راه شيطان است.
چه افتخاري براي كارگر بالاتر از اينكه حضرت رسوا اكرم (ص) فرمود:
«هر كس براي كمك به يتيم و بينوايي كار كند، مانند كسي است كه در راه خدا جهاد كند، و مانند كسي است كه شب را به عبادت مي‌گذراند و روز را روزه مي‌دارد».(8)
عن ابي جعفر(ع) قال: «من طلب الدّنيا استعفافاً «استغناءاً» عن النّاس وسعياً علي اهله و تعطّفاً علي جاره لقي الله عزّ و جلّ‌ يوم القيامة و وجهه مثل القمر ليلة البدر».(9)
امام باقر (ع) فرمود: «كسي كه براي بي‌نيازي از مردم و تلاش براي (كسب درآمد) خانواده و عطوفت و مهرباني بر همسايه خويش كار مي‌كند، ‌روز قيامت در حالي خدا را ملاقات مي‌كند كه صورتش مثل ماه شب چهاردهم (نوراني)‌است».
قال رسول الله (ص): «العبادة سبعون جزءاً افضلها طلب الحلال».(10)
پيامبر خدا (ص) فرمود : «عبادت هفتاد بخش است كه برترين آن كسب حلال است».
عن عمربن يزيد قال: قلت لأبي عبد الله(ع) رجل قال: "«لأقعدن في بيتي و لاصلّينّ و لأصومنّ و لأعبدنّ ربّي، فأمّا رزقي فسيأتيني، فقال أبو عبد الله(ع): هذا احد الثلاثة الّذين لا يستجاب لهم».(11)
عمربن يزيد گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم: مردي مي‌گويد من در خانه مي‌نشينم و نماز خوانده و روزه مي‌گيرم و پروردگار خويش را عبادت مي‌كنم(و كار نمي‌كنم) ولي روزي من (به دستم) مي‌رسد،‌ امام صادق (ع) فرمود: «اين مرد يكي از سه نفري است كه دعايش مستجاب نمي‌شود».
عن علي بن عبد العزيز قال: قال أبو عبد الله(ع)‌: «ما فعل عمر بن مسلم قلت:جعلت فداك أقبل علي العبادة و ترك التّجارة،
فقال: ويحه أما علم انّ تارك الطّلب لا يستجاب له دعوة انّ قوماً من اصحاب رسول الله (ص) لمّا نزلت (و من يتّق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب) أغلقوا الأبواب، و أقبلوا علي العبادة، و قالوا قد كفينا فبلغ ذلك النّبي (ص) فأرسل إليهم فقال: ما حملكم علي ما صنعتم؟ فقالوا: يا رسول الله تكفّل الله لنا بأرزاقنا فأقبلنا علي العبادة فقال: إنّه من فعل ذلك لم يستجب له عليكم بالطّلب».(12)
علي بن عبد العزيز گفت: امام صادق (ع) پرسيد: «عمر بن مسلم چه مي‌كند؟» عرض كردم: فدايت شوم، رو به عبادت آورده و تجارت را ترك نموده است، ‌پس امام (ع) فرمود: «واي بر او، آيا نمي‌داند كه بيكار دعايش مستجاب نمي‌شود. زيرا وقتي آيه «و من يتّق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب» (13) نازل شد، گروهي از اصحاب پيامبر خدا (ص) درها را بسته و رو به عبادت آوردند و گفتند: (ديگر كار نمي‌كنم و به همين مقدار) بسنده مي‌كنيم.
به رسول خدا (ص) خبر رسيد، كسي را نزد آنها فرستاده و فرمود: چه چيزي شما را بر كار نكردن وادار كرد؟ عرض كردند: اي رسول خدا ! چون روزي ما را، خداوند به عهده گرفته پس ما به عبادت رو آورديم. پيامبر خدا (ص) فرمود: كسي كه چنين كند ( و كار نكند و فقط مشغول عبادت شود) دعايش مستجاب نمي‌شود. بر شما لازم است به دنبال كسب روزي و درآمد برويد».
عن أبي عبدالله (ع) قال: «نعم العون الدّنيا علي الاخرة». (14)
امام صادق (ع) فرمود: «دنيا ياور خوبي است براي آخرت ( كسي كه كار مي‌كند و از دنيا چيزي به دست مي‌آورد، مي‌تواند آن را در راه آخرت مصرف كند)».
قال رسول الله (ص): «ملعون من ألقي كلّه علي النّاس ».(15)
پيامبر خدا(ص) فرمود: «كسي كه سر بار مردم است ( و به واسطه بيكاري زحمت خويش را به گردن مردم مي‌اندازد) از رحمت خدا دور است».
عن عمرو بن جميع، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: «لا خير فيمن لا يحب جمع المال من حلال يكفّ به وجهه، و يقضي به دينه، و يصل به رحمه».(16)
عمرو بن جميع گفت: شنيدم امام صادق (ع) فرمود: «خيري نيست در كسي كه دوست ندارد مال حلالي را به دست آورد كه آبروي خويش را با آن حفظ كند وبدهكاري خويش را بپردازد و با آن صله رحم نمايد (و به نزديكان و بستگان خويش ببخشد)».
عن أبي الحسن موسي(ع) قال: «ايّاك و الكسل و الضّجر فانّك إن كسلت لم تعمل و إن ضجرت لم تعط لحقّ». (17)
امام موسي كاظم (ع) فرمود: «از كسالت و دلتنگي بپرهيزيد، زيرا اگر كسالت داريد، كار نكرده‌اي و اگر دلتنگي حق را ( به اهل آن ) نداده‌اي».
عن أبي عبد الله (ع) إنه قال: «اياك و الضّجر و الكسل انّهما مفتاح كلّ سوء إنه من كسل لم يؤدّ حقّاً و من ضجر لم يصبر علي حقّ».(18)
امام صادق (ع) فرمودند: «از دلتنگي كسالت بپرهيزيد، زيرا كليد هر شرّي است. كسي كه كسالت دارد حقي را به اهل آن نداده و كسي كه بي‌حوصله و دلتنگ است،‌صبر بر حقي نكرده است».
قال ابو عبد الله (ع): «عليك بإصلاح المال فانّ فيه منبهة للكريم، و استغناء عن اللّئيم».(19)
امام صادق (ع) فرمودند: «اصلاح مال بر تو لازم است، چون در اصلاح مال بيدداري بزرگوار و بي‌نيازي از فرومايه است».
عن أبي عبد الله (ع) قال: «الكادّ علي عياله كالمجاهد في سبيل الله».(20)
امام صادق (ع) فرمودند: «تلاشگر براي (تأمين هزينه) خانواده، شبيه رزمنده در راه خدا است».
عن مسمع قال: قلت لأبي عبد الله (ع): «إنّ لي أرضاً تطلب منّي و يرغبون فقال لي: يا ابا سيّار أما علمت أنّه من باع الماء و الطّين و لم يجعل ماله في الماء و الطّين ذهب ماله هباء، قلت: جعلت فداك إنّي ابيع بالثّمن الكثيرة، و أشتري ما هو أوسع رقعة «ربعة» منه، فقال: لا بأس».(21)
مسمع گفت: به امام صادق (ع) عرض كردم: زميني دارم مطلوب و مرغوب (و داراي خريدار،‌آن را بفروشم؟) آن حضرت به من فرمود: «اي ابو سيّار! آيا نمي‌داني كسي كه آب و گل (زمين) را بفروشد و دارايي خود را در آب و گل (زمين) قرار ندهد، مال او غبار هوا شده (و نابود مي‌گردد)»؟ عرض كردم: به قيمت زيادي زمين را مي‌فروشم و (به جاي آن) عمارت بزرگتري مي‌خرم. فرمود: «اشكالي ندارد».

علاء و عاصم
 

دو برادر به نام علاء بن زياد حارثي و عاصم بن زياد در بصره زندگي مي‌كردند، ‌هر به حضرت علي بن ابي طالب (ع) ارادت داشتند. علاء بيش از اندازه به امور مادي و دنيوي خود متوجه بود و بر عكسش عاصم به دنيا پشت پا زده و قسمت اعظم وقت خود را در عبادت و امور معنوي صرف مي‌كرد و در واقع هر دو از حدود صحيح و عادلانه تجاوز كرده بودند.
علاء بيمار شد، علي (ع) به عيادت او آمد. زندگي وسيع و پر طول و عرضش توجه حضرت را جلب كرد، و واضح بود كه علاء در زندگي مادي دچار زياده روي شده است. حضرت فرمود: چه مي‌كني؟ به اين زندگي دامنه دار چه احتياجي داري؟ تو به آخرت و وسايل سعادت معنوي خود محتاج‌تري،‌ قدري در آن كوشش كن. سپس فرمود: چرا، اگر زندگي خود را به منظور سعادت معنوي توسعه داده‌اي، اگر نظرت از اين زندگي وسيع پذيرايي ميهمان است، اگر هدفت از اين بسط و توسعه، صله رحم و اداي حقوق مردم است، حرفي نيست. تو با همين عملت در راه سعادت معنوي كوشيده‌اي و به آخرت نايل شده‌اي.
حضرت با اين بيان ملايم و لطيف تذكر لازم را داد و در عين حال براي عمل او ، راه احتمال صحيحي را باز گذاشت و ضمناً فهماند دنيايي كه براي خدمت به مردم، براي صله رحم و احترام ميهمان باشد، آن عين آخرت و معنويت است. علاء بدون اين كه در سخن حضرت درباره خودش چيزي بگويد به حضرت عرض كرد:
«يا أميرالمؤمنين أشكوا أليك أخي عاصم بن زياد. قال: و ما له ؟ قال: لبس العباء تخلّي من الدّنيا. قال: علي به».
«يا أميرالمؤمنين، من از برادرم شكايت دارم: چه كرده؟ عرض كرد: عبايي پوشيده و زندگي دنياي خود را رها كرده است».
يعني اگر من از دنياي خود تندروي كرده‌ام و مورد انتقاد شما قرار گرفته‌ام، برادرم بر عكس من در امور معنوي دچار تندروي شده و زندگي دنياي خود را ترك گفته است.
حضرت دستور داد احضارش كنند. وقتي شرف ياب شد، به او فرمودد:
«اي دشمنك جان خود، دچار افكار انحراف آميز شيطاني شده‌اي، چرا به زن و بچه خويش ترحم نمي‌كني؟ تو گمان مي‌كني خداوندي كه نعمت‌هاي خود را بر تو حلال كرده ميل ندارد از آن استفاده كني و بهره‌مند گردي. تو كوته فكر و كوچكتر از چنين گماني هستي».
يعني برو زندگي عادي خود را شروع كن،‌ و به زن و فرزند خويش رسيدگي‌ كن، ‌كسب و كارت را دنبال كن و از لذايذ و نعمت‌هاي الهي بهره‌مند شو. گفته علي (ع) سخن پيامبر و امر الهي است. دستور آن حضرت قطعي و لازم الاجرا است. هر دو بايد در روش خود تجديد نظر كنند و از افراط و تفريط پرهيز نمايند تا به سعادت و خوشبختي واقعي نايل شوند.
ولي يك مطلب، گويي براي عاصم، ‌مشكل حل نشدني بود و آن اين كه اگر برنامه دين لذت بردن از غذا و لباس است، ‌چرا خود آن حضرت با لباس خشن و نان جوين زندگي مي‌كند؟ حضرت فرمود: «من مثل تونيستم، زمام داران الهي وظايف مخصوصي دارند. خداوند بر امامان و پيشوايان به حق، ‌واجب كرده است كه زندگي خود را با زندگي ضعفا و فقراي مردم اندازه‌گيري كنند و در لباس و غذا با آنها هم قدر باشند تا فقر و تهيدستي باعث ناراحتي و رنج خاطرشان نشود و مايه سركشي و طغيان آنان نگردد.(22)
بدن مسلمان زحمت كش به آتش نمي‌سوزد.
زماني كه رسول خدا (ص) از جنگ تبوك بازگشت، سعد انصاري از پيامبر (ص) استقبال کرد. پيامبر (ص) با او مصاحفه نمود، دست‌هاي پينه بسته سعد توجه پيامبر (ص) را به خود جلب كرده، پرسيد: «اين درشتي و پينه دستانت چيست»؟ سعد گفت: من با طناب و بيل به كار مشغول هستم و درآمدي را كه از اين راه به دست مي‌آورم به مصرف خانواده‌ام مي‌رسانم. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هذه يد لا يمسّها النّار»؛ «اين دستي است كه آتش جهنم به آن نخواهد رسيد».23
خوردن اجرت كارگر، ‌عمل را تباه مي‌كند.
قال رسول الله (ص): «من ظلم أجيراً أجره، أحبط الله تعالي عمله و حرّم عليه ريح الجنّة و أنّ ريحها لتوجد مسيرة خمس مأة».(24)
رسول اكرم (ص) فرمود: «كسي كه در مورد اجرت كارگر ستم روا دارد، عملش تباه و از بوي بهشتي كه با فاصله پانصد سال راه استشمام مي‌شود، محروم مي‌گردد».
امام هشتم (ع) از پيامبر اكرم (ص) روايت مي‌كند كه فرمود:
«انّ الله تعالي غافر كلّ ذنب الّا من جحد مهراً أو إغتصب أجيراً أجره أو باع رجلاً حرّاً»؛(25)
«خداي متعال هر گناهي را مي‌آمرزد، ‌مگر كسي كه مهر زن خود را ندهد يا اجرت كارگر را نپردازد يا انسان آزاده‌اي را بفروشد».

تلاش اولياي دين براي كسب رزق و روزي
 

جاذبه مال دوستي و نياز به رزق و روزي، مردم را به كار و فعاليت سوق مي‌دهد و به ترغيب و تشويق بسيار نياز ندارند؛ اما كساني كه به خدا و رزاقيت او ايمان آورده‌اند و دين شناس نيستند، ممكن است از بعضي از آيات و روايات برداشت نادرست نمايند و در كار و فعاليت، سستي كنند.
رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) براي آن كه فكر ناصحيح را از صفحه خاطر اين قبيل افراد بزدايند، اولاً: خودشان در هواي گرم و شرايط سخت، كار مي كردند و عملاً به مسلمين درس مي‌دادند، به علاوه ضمن روايات بسياري، آنان را در طلب روزي، تشويق مي‌نمودند و براي شاهد، به نمونه‌اي از روايات اكتفا مي‌شود:
عن أبي حمزة ابيه قال: «رأيت أبا الحسن(ع) يعمل في أرض له قد استنقلت قد ماه في العرق. فقلت له: جعلت فداك، أين الرّجال؟ فقال يا علي! قد عمل باليد من هو خير منّي في أرضه و من أبي. فقلت له: و من هو؟ فقال: رسول الله(ص) و أميرالمؤمنين آبائي عليهم السّلام كلّهم كانوا قد عملوا بأيديهم و هو من عمل النّبييّن و المرسلين و الأوصياء و الصّالحين».(26)
ابن حمزه از پدرش حديث نموده كه گفت: «حضرت اباالحسن (ع) را ديدم در زميني را كه داشت، كار مي‌كرد و پيشاني حضرت غرق عرق شده بود. عرض كردم: فدايت شوم! مردان كجا هستند كه شما كار مي‌كنيد؟ پاسخ فرمود: اي علي !‌با دست خود كسي در زمين خود كار كرده كه از من و پدرم بهتر بوده. پرسيدم: او كه بود؟ فرمود پيامبر خدا (ص) و أميرالمؤمنين (ع). سپس فرمود: تمام پدرانم با دست خود كار مي‌كردند و اين عمل،‌ روش انبيا و رسولان و اوصيا و صالحين بوده است».

طلب رزق و روزي در حال جنگ و صلح
 

عن هشام الصّيد لاني قال: «قال أبو عبد الله (ع): يا هشام! إن رأيت الصّفين قد التقيا فلا تدع طلب الرّزق في ذلك اليوم».(27)
هشام صيدلاني مي‌گويد: «امام صادق (ع) به من فرمود: اي هشام! اگر ديدي صحنه جنگ تشكيل گرديده و دو صف در مقابل يكديگر قرار گرفته‌اند، ‌تو در آن روز، ‌از طلب رزق دست برمدار».

كار كردن عيب نيست
 

هارون الرّشيد داراي چند فرزند پسر بود كه يكي از آنها «قاسم مؤتمن» نام داشت. او دست از دنيا و رياست و جاه و جلال شسته و دل به آخرت و پرستش خدا نهاده بود، به طوري كه هيچ شباهتي از لحاظ لباس و پوشاك و وضع ظاهري با پسران سلاطين ديگر نداشت.
روزي از مقابل هارون عبور كرد،‌ در حالي كه يكي از خواص هارون، هنگامي كه قاسم را با آن شكل و هيئت مشاهده كرد خنديد، هارون الرّشيد سبب خنده را پرسيد، گفت: اي هارون! اين پسر با لباس‌هاي كهنه و مندرس، شما را در بين مردم مفتضح و رسوا كرده است. هارون در جواب گفت: علت اين است كه تا كنون، ما براي او منصبي معين نكرده‌ايم، آنگاه هارون الرشيد فرزندش قاسم را خواست و شروع به نصيحت و موعظه كرد كه فرزندم! با اين ظاهر ژنده و كهنه خود، مرا در بين مردم شرمنده مي‌كني، بيا و حكومت يكي از ولايات را براي تو مي‌نويسم و در آنجا با برخورداري از مقام و درجه حكومت، خداي را پرستش و عبادت كن. قاسم گفت: پدر جان، تو را چندين فرزند پسر است بيا و دست از من بردار،‌ و مرا را در نزد دوستان خدا شرمنده مساز، آنقدر هارون اصرار ورزيد تا قاسم سكوت نمود. هارون دوباره اشاره كرد كه حكومت مصر را به نام اوبنويسد، و فردا صبح نيز به طرف مصر حركت كند، ولي قاسم شبانه از بغداد به طرف بصره فرار كرد، صبحگاه مأمورين به جستجويش پرداختند ولي او را نيافتند. تا اينكه برخي افراد سرانجام فهميدند كه تا كنار دجله آمده است.
عبدالله بصري مي‌گويد: «ديوار خانه من خراب شده بود و براي ساختن آن ديوار احتياج به يك كارگر داشتم ،‌به بازار آمدم تا كارگري را پيدا كنم جواني را مشاهده كردم كه در كنار مسجدي نشسته و قرآن مي‌خواند در حالي كه بيل و زنبيلي هم در جلوي خود گذاشته بود. پرسيدم جوان آيا كارگري مي‌كني؟ گفت آري و اصولاً خداوند ما را براي همين خلق كرده كه زحمت بكشيم و نان تهيه كنيم. گفتم پس برخيز و با من بيا،‌ گفت: اول اجرت و مزد مرا تعيين كن، تا يك درهم اجرت برايش تعيين كردم از جا برخاست و به خانه رفتيم و تا شامگاه به اندازه دو نفر كار كرد. شب شد و دست از كار كشيد هنگام رفتن خواستم دو درهم به عنوان مزد به او بدهم راضي نشد. گفت به همان مقداري كه قرار گذاشتيم بيشتر نمي‌گيرم. اجرت خود را گرفت و رفت. فردا صبح نيز دوباره به همان جايي كه روز گذشته رفته بودم تا كارگري پيدا كنم رفتم تا او را بياورم ولي در آنجا نبود. از كسي پرسيدم گفت او روزهاي شنبه فقط كار مي‌كند، و بقيه هفته را به عبادت و پرستش خداي بزرگ مي‌گذراند، پس صبر كردم تا روز شنبه ديگر كه او را در همان مكان يافتم، و براي انجام كار به خانه بردم، مشغول كار شد و مقدار زيادي كار كرد تا هنگامي كه وقت نماز ظهر فرا رسيد،‌ در اين حال دست و پاي خود را شست و وضو گرفت و به نماز مشغول شد، بعد از خواندن نماز به سر كار خود بازگشت و تا غروب آفتاب كار كرد. شامگاه اجرت خود را گرفت و از خانه بيرون شد.
شنبه ديگر چون كار ساختمان ديوار تمام نشده بود به دنبالش رفتم ولي اين بار ديگر او را پيدا نكردم،‌ پس از جستجو گفتند كه دو سه روز است كه بيمار شده، از محل او سؤال كردم مرا به خرابه‌اي راهنمايي كردند،‌ بالاخره پس از پيدا كردن او بر سر بالينش رفتم و سرش را بر دامن گرفتم، ‌همين كه چشم خود را باز كرد،‌پرسيد: تو كيستي؟ گفتم: همان كسي كه دو روز برايش كار كردي! من عبدالله بصري‌ام، گفت: تو را شناختم آيا تو هم مي‌خواهي مرا بشناسي؟ گفتم آري. گفت: من قاسم پسر هارون الرّشيدم، تا اين حرف را شنيدم بدنم به لرزه افتاد، ‌به خاطر اين كه اگر هارون بفهمد كه من پسر او را به عنوان كارگر ساده به كار واداشته‌ام با من چه خواهد كرد؟ قاسم فهميد كه من ترسيده‌ام گفت: عبدالله! هراس نداشته باش، زيرا تا كنون كسي در اين شهر مرا نشناخته، ‌اكنون هم اگر آثار مرگ را در خود نمي‌ديدم نامم را نمي‌گفتم.
اما عبدالله من از تو خواهشي دارم و آن اين است كه وقتي از دنيا رفتم اين بيل و زنبيل را به كسي بده كه برايم قبر بكند و اين قرآن كريم را كه پيوسته مونس من بود، به شخصي بسپار كه بخواند و با او انس گيرد، انگشتري را از انگشت خود بيرون كرد و گفت: عبدالله به بغداد مي‌روي و پدرم هارون روزهاي دوشنبه ملاقات دارد و هر كسي كه بخواهد مي‌تواند با او ملاقات كند، آن روز داخل مي‌شوي و انگشتر را در مقابلش مي‌گذاري، او انگشتر را مي‌شناسد، چون خودش به من داده و به او مي‌گويي پسرت قاسم در بصره از دنيا رفت، و وصيت و سفارش كرد كه اين انگشتر را برايتان بياورم،‌ و گفت به شما بگويم، كه پدر! جرئت تو در جمع آوري مال مردم زياد است، اين انگشتر را هم بر آن اموال سرشار اضافه كن، ‌كه مرا طاقت حساب و كتاب روز قيامت نيست.
در اين هنگام ناگاه قاسم خواست حركت كند ولي هر چه كرد نتوانست از جاي خود برخيزد. براي بار دوم خود را حركت داد باز نتوانست،‌ به من گفت: عبدالله! بازويم را بگير و مرا حركت ده كه مولايم علي بن ابي طالب (ع) آمده. تا او را حركت دادم روحش از آشيانه بدن پرواز كرد، گويا چراغي بود كه براي هميشه خاموش شد».
آري، علي (ع) به بالين سر همه انسانها مي‌آيد، اما براي انسانهاي خوب رحمت و مهرباني نيز به همراه دارد، همچنان كه بر بالين قاسم كه از حرام فرار كرد و دست از حكومت جبار و طاغوتي پدر كشيد، با مهرباني و محبت آمد و سر او را به دامن گرفت و جان به جانان تسليم نمود.

لزوم نظم و انضباط در زندگي
 

يكي از نقاطي كه در پيشرفت كار،‌ نقش اساسي ايفا مي‌كند «نظم و انضباط» است و البته نظم و ترتيب امكان ندارد مگر آن كه انسان براي هر كاري، ساعتي و وقتي معين كند و خود را به رعايت آن عملاً موظف بداند. جهان ما جهان مادي و گذراست و دامنه عمر همه محدود و پايان پذير است و در اين محدوده نمي‌توان به تمام خواسته‌ها و كارها رسيد.
اصلاً تقسيم شبانه روز به 24 ساعت بدين منظور بوده كه انسان براي هر كاري وقتي و براي هر موضوعي آغاز و انجامي در نظر بگيرد و به لحاظ محدوديت وقت و شناخت نسبت به اهم و مهم، امور لازمتر و مهمتر را مقدم بدارد و امور غير ضروري و بي‌ فايده را از برنامه زندگي حذف كند. بايد از گردش ماه و خورشيد و اختلاف شب و روز پند گرفت و از روش و سنت آفريدگار درس زندگي آموخت. خداوند متعال با اين كه برتر از زمان و آفريننده آن است، هنگامي كه داستان خلقت آسمانها و زمين را بازگو مي‌فرمايد. مسأله زمان و روز و شب و ماه و سال را به ميان مي‌كشد و هر كدام را با مقطعي از حركت، عنوان زمان تطبيق مي‌دهد و در يك بيان اجمالي،‌ همه چيز را مقدر و داراي اندازه معرفي مي‌نمايد و مي‌فرمايد:
«خلق كلّ شييء فقدّره تقديراً»(28)
هر چيز را آفريد و به اندازه معين محدود كرد.
و درباره زمين و آسمان مي‌فرمايد:
«و هو الّذي خلق السّموات و الأرض في ستّة ايّام»؛(29)
«اوست آفريدگاري كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز آفريد».
«الذي خلق السموات و الارض و ما بينهما في ستة ايام»(30)
خداوندي که آسمانها و زمين و هر چه را در ميان آنهاست در شش روز آفريد.
«انّ عدّة الشّهور عند الله إثنا عشر شهراً في كتاب الله يوم خلق السّموات و الأرض»؛(31)
«به راستي شمار ماهها در نزد خداوند در كتاب خدا از آن روزي كه آسمانها و زمين را آفريد، دوازده است».
«و جعلنا اللّيل و النّهار آيتين فمحونا آية اللّيل و جعلنا آية النّهار مبصرة»؛(32)
«ما شب و روز را دو نشانه از نشانه‌هاي قدرت خويش
قرار داديم و آيت شب را تاريك گردانيديم و آيت روز را براي كار روشن».
تعيين زمان، براي امور معاد و معاش
خداوند وضع تكوين و آفرينش را منظم و مقدر معرفي مي‌كند، به همين تناسب، تكاليف شرعي و امور معاد و معاش را نيز با تقدير و اندازه تنظيم كرده و براي هر يك، زماني مقرر داشته كه هر كار در جاي خودش نيكوست؛ مثلاً روزه را در ماه رمضان و حج را در ماه ذيحجه قرار داده و براي هر يك ايام خاصي و زماني محدود تعيين فرموده است.
«و اذكروا الله في أيام معدودات»؛(33)
«و خدا را در روزهاي معيني ياد كنيد».
و در مورد روزه مي‌فرمايد: «أياماً معدودات»(34) «روزهايي معدود». هنگامي كه مردم از اختلاف شكل ماه از هلال تا بدر و از بدر تا محاق مي‌پرسند، خداوند مي‌فرمايد:
«به مردم بگو كه اين اختلاف، ‌اوقات مردم و او قات حج را تنظيم مي‌كند».
«و يسئلونك عن الأهلة قل هي مواقيت للنّاس و الحجّ»؛(35)
در هر حال، از مجموعه اين آيات و امثال آن استفاده مي‌ شود كه در اين جهان محدود هر چيزي را وقتي، و هركاري را زماني لازم است و وقت شناسي و تنظيم امور در اساس آفرينش مورد توجه آفريدگار متعال بوده است.
بدين جهت اولياي خدا در تنظيم و تقسيم اوقاتشان كمال دقت را مبذول مي داشتند تا بتوانند از دوران كوتاه عمر و دقايق گرانبهاي زندگي حداكثر استفاده را ببرند و در اثر همين برنامه ريزي و كوششهاي منظم توانسته‌اند آثار پر بركتي از خود به يادگار گذارند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. - نجم، ‌39.
2. - نساء،32.
3. -وسائل، ج14، ص22.
4. -فروع، ج5، ص350.
5. - فروع، ج1، ص350.
6. - خصال، ج2، ص59.
7. - بحار، ج23، ص6.
8. - داستانهايي از زندگي پيامبر (ص)، ص135.
9. - وسائل، ج12، ص11؛ تهذيب، ج2، ص98.
10. - همان؛ فروع، ج1، ص349.
11. - وسائل، ج12، ص14.
12. - فروع، ج1، ص351.
13. - طلاق، 30.
14. 24- فقيه، ج2،ص51.
15. - تهذيب، ج2، ص99.
16. - فروع، ج1، ص347.
17. - فروع، ج1، ص351.
18. - وسائل، ج12، ص39.
19. - وسائل، ج12، ص40.
20. - فروع، ج1، ص352.
21. - تهذيب، ج2، ص116.
22. - نهج البلاغه، ص344 (به نقل از: گفتار فلسفي، ج1، ص57).
23. - سفينة البحار، ج1، ص12.
24. - سفينة البحار،ج1،ص12.
25. - همان.
26. - كافي، ج5، ص75.
27. - كافي، ج5، ص78.
28. -فرقان، 2.
29. -هود، 7.
30. - فرقان، 59.
31. - توبه، 36.
32. -اسري، 12.
33. - بقرة،203.
34. - بقرة، 183.
35. - بقره، 189.
 

منبع: حیدرنداقی علی محمد/جهاد اقتصادی /انتشارات مهدی نراقی /قم 1390